دیشب خوب نبودولی گذشت،یکم بحث کردیم،خیلی عصبی بودم
زود خداحافظی کردم عچقم هم ناراحت بود،باز زنگید گوشی رو دادم مامان جواب بده،میدونستم هول میکنه
مامان خانوم هم گفت که...بگذریم،اولین بار بود که با هم حرف میزدن،هر دوشون همدیگه رو دوس دارن،عچقم به مامان خانوم گفته بود مامان
بعدش باهم حرف زدیم مثه همیشه مشکل رو حل کردیم
و امشب بعد از 5 روز همدیگه رو دیدیموای که چقد خوش گذشت،یکی از بهترین شبهای زندگیم بود
امروز خیلی حرفا زدیم،اینکه خواهراش راضی هستن ولی همدیگه رو نبینیم بهتره
منم همینو گفته بودم ولی اصرار میکردخیلی دعا کردم اینجوری نشه؛که خداروشکر حل شد،ولی نمیدونم اون سورپرایز چی بوده
نمیگه که،خیلی توداره
خیلی دلتنگشم،ولی همیشه بهم میگه نه دلت واسه من تنگ نمیشه،خیلی بدی...
ادامه مطلب ...
خیلی ناراحت بودم،دوست داشتم بخوابم ولی خوابم نمی برد
حوصله هیشکیو نداشتم دوس داشتم زودتر زنگ بزنه،2 ساعت منتظر موندم
بالاخره زنگیدخیلی مهربون بود ازهمیشه مهربونتر،دیگه ناراحت نبودم،همه حرفامو بهش زدم
عچقم هم گفت وقتی بهم برسیم دیگه با دوستام نمیرم بیرون،دیگه اینجوری نیستم،همیشه قول میده که تنهام نمیذاره،و هیچوقت اذیتم نمیکنه
تازه همدیگه رو شناختیم،خیلی راحت حرفامون رو بهم میزنیم
خدا جونم خیلی دوست دارم که پاکترین عشق دنیا رو نصیبمون کردی
زندگیم آروم لالا کردی اوخ بمیرم،پاش خورد به لبه تخت
،درد و بلات به جونم آرومه جونم
دنیای بیرحمیست
چه زود پیش چشم عزیزانمان ارزان می شویم
چاره کم کردن رابطه ست که لااقل به مفت نفروشنمان . . .
نمیدونم چطور باید بگم فقط بخاطر توئه که نمیرم با دوستام
هر روز زنگ میزنن که دیگه امروز باید بریم بیرون،ولی نمیخوام ناراحت بشی میگم عچقم دوس نداره البته به همه که نمیشه بگم...
دیگه نمیدونم کجا میری میای،چندبار قول دادی بهم بگی ولی نگفتی
بقیه پسرا هم اینجوری هستن،یعنی باید یه دختر انقدر زجر بکشه،همیشه باید نگران باشه
بی انصافیه
ادامه مطلب ...