دیروز _ _ _ _
ساعت 11 بیدار شدم،باید برم شرکت فرم پر کنم واسه کار
تا آماده شدم رفتم شد ساعت 1،مژی هم اونجا کار میکنه،کلی تحویلم گرفت گفت خیلی عوض
شدی،خانوم شدیگفت فرمو پر کن هرکدوم رو بلد نیستی جواب نده،تست هوش
بود،چندتاشو نتونستم جواب بدم،بهش که گفتم اشاره کرد به سقف،افاااااا،دوربین بود
خداحافظی کردم اومدم که درو باز کنم،یهو دیدم در توو صورتمهیکی از کارمندای همون شرکت
بود،زدم بیرون،زنگیدم به عچقم،گفت چرا ج ندادی زنگیدم،گفتم فرم پر میکردم،میخواس بیاد
برسونتم خونه
رفتم پیش یکی دیگه از دوستام،اس زدم به عچقم اونم ج داد خوش بحاله ...جون،آخ که چقدر
حرص خوردم بهش گفتم ولی انگار نه انگار
اس زدم که نباید اینجوری بگه،اما اصلا ج نداد،یعنی انقدر کار سختیه،یادمه یه بار که با دوستم
حرفید اینجوری گفت ...جون،چقدر مسخره کرد منوولی من به دوستم گفت یه لفظه،به همه
میگه،چندبار هم تذکر دادم ولی ...حالا هم که بجای ج میگه اذیتم نکن دارم ناهار میخورم،مهمون
دارم،آخه من از کجا باید بدونم مهمون داره،اصلا لازم نبود همون موقع ج اس بدی میذاشتی بعد از
ناهار،ولی یه چشم میگفتی یا حداقل میگفتی باشه
یه کم بعدش زنگید،گفت من میدونم از این ناراحتی که من زودتر ناهار خوردم،چرا میپیچوند جریان
رو،هر چی توضیح میدادم یه چیز دیگه میگفت،خیلی اذیتم کرد خیلییییییی،همش میگفت
منم میتونم مثه تو باشم ولی سعی میکنم آروم باشم،آخه من کی کارای تورو انجام دادم،اگه این
حرفارو بزنم یه بار بگی نگو دیگه تکرار نمیکنم
بهترین راه این بود که سکوت کنم،هر چقدر بحث کردم فایده نداشت،تا شب هی اس داد که چرا
کم لطفی میکنی،چرا سراغمو نمیگیری،من اس میدادم اما کم
خودش دیگه متوجه اشتباهش شده بود،شب زنگید معذرت خواست،مثه همیشه کلی ناراحت
شد ولی کاش یاد میگرفت همون اول یه ج میداد که کار به اینجا نکشه
نمی دونم بعدها هم میخواد اینجوری باشه،همیشه به من میگه لجبازی نکن ولی خودش...